این نامه را یکی از رزمندگان ایرانی بازمانده از فتح خرمشهر برای آقای سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان می نویسد:
آقای نصرالله، شنیده ایم و دیده ایم که برخی از نیروهای حزب الله لبنان، در سرکوب ملت شریف ایران، طی روزهای اخیر مشارکت داشته اند. اخبار حاکی از آن است که نیروهای تحت امر شما، در کودتای 22 خرداد ایران نقش اساسی در معونت و همکاری با کودتاگران داشته اند. فرض را بر این می گذاریم که این مسئله با اطلاع و موافقت شما بوده است. در این صورت، ناچارم توجه شما را به نکات مهمی جلب کنم.
آقای نصرالله، ولی نعمت شما ملت ایران است نه علی خامنه ای. تدارکی که می شوید، مبالغ هنگفتی که دریافت می کنید، حتی عبا و نعلینی که به تن دارید، همگی از محل خزانه ملت ایران، به ناحق به سوی شما روانه شده است. آقای خامنه ای، طبق گفته خودش آه ندارد که با ناله سودا کند. حتی شب عروسی پسرش، شام به اندازه کافی مهیا نبوده و ایشان آخر شب نان خالی تناول کرده است! شما چگونه مریدی هستی که از حال مراد خود خبر نداری؟
آقای نصرالله، شاید در سفرهایت به ایران، صندوق های آبی رنگی را دیده ای که سر هر کوچه و برزن گذاشته اند و مردم جهت رفع قضا و بلا درون آنها پول نقد می ریزند. بدانید که همین صندوق های آبی رنگ، و پولی که ملت ایران همه روزه بعنوان صدقه در آن می ریزد، یکی از منابع اصلی حیات شماست. این پول البته بناست خرج مردم محروم همین کشور بشود ولی متاسفانه اینطور نیست.
آقای نصرالله، می گفتند شما را دارند پروار می کنند که خط اول دفاع از کیان کشور شیعه ایران در مقابل تهاجم احتمالی اسرائیل باشید. حالا کار برعکس شده، اسرائیل فقط تهدید می کند و شما دست به سلاح گرم و سرد برده اید بر علیه ولی نعمت خود، ملت ایران! ما ایرانی ها به این می گوئیم نمک نشناسی.
حالا بد نیست کمی هم از روحیات ملت گشاده دست و سخاوتمند ایران بیشتر بدانید که اینبار اگر به دست بوسی آمدید، دست ملت ایران را ببوسید و نه دست قاتل فرزندان ملت و کسی که فرمان گشودن آتش بر روی جوانان این سرزمین را صادر کرده است.
آقای نصرالله، تمام دانشی که شما در اردوگاههای رزم در ایران فرامی گیرید، حاصل تجربیات 8 سال دفاع میهنی ملت ایران در مقابل تجاوز هم زبان شما، صدام معدوم است. پرچمداران این نبرد هشت ساله، که شما حالا دارید خوشه چینی تجربیات آن را می کنید، جوانان سلحشور و رشید ایران، شیران و یلان خط شکن هستند. فرماندهان این نبرد، تجربیات خود را با قدم گذاشتن بر گوشت و استخوان این جوانان بدست آورده اند. جوانان ما روی سیم های خاردار یا بر روی میادین مین دراز کشیده اند تا فرماندهان آنها قدم بر سرزمین های آزاد شده بگذارند. آقای نصرالله می دانید که از کدام فرماندهان حرف می زنم؟ جنگ 33 روزه که یادتان نرفته است ...؟ امدادهای غیبی بهر حال واسطه انسانی دارد، ندارد؟!
امروزه اما اکثریت آن جوانان و فرماندهان جنگ راهشان را از علی خامنه ای و خط کودتای نامشروع او جدا کرده اند. فرزندان، همسران و حتی گاهی خود آن فرماندهان و آن جوانان، امروزه در خیابان های تهران کتک می خورند و برخی به گلوله بسته می شوند.
آقای نصرالله، شنیده ایم و دیده ایم که برخی از نیروهای تحت امر شما، حزب الله لبنان، در سرکوب روزهای اخیر و در کودتای 22 خرداد نقش موثر داشته اند. اگر چنین است، به شما هشدار می دهم، از سرنوشت هم زبان خود، صدام تکریتی عبرت بگیرید و پایتان را از این معرکه بیرون بکشید. هرگز قصد ندارم شما را با صدام تکریتی مقایسه کنم که شما در جنگ آوری انگشت کوچک او هم نیستید. صدام جنگجوئی بود که وقتی لشگرش در دشت شلمچه حرکت می کرد، امثال شما اگر آنجا بود، موهای زائد بدنش می ریخت! این را گفتم که بدانید جوانان پانزده - شانزده ساله ما چه کسانی بودند و چه کردند. بدانید در نهایت هم طناب داری که بر گردن صدام گره خورد را در واقع، ملت ایران به گردن او آویخت نه نیروهای چند ملیتی. تصاویر اعدام صدام را یکبار دیگر تماشا کنید و ببینید عمده کسانی که در مراسم اعدام صدام حاضر و ناظر و عامل بودند، مانند نیروهای خود شما، در اردوگاههای رزم ایران آموزش دیده بودند. دست انتقام ملت ایران بسیار دست قدرتمندی است، آن را ساده نگیرید!
آقای نصرالله، شنیده ایم و دیده ایم که برخی از نیروهای حزب الله لبنان، در سرکوب ملت شریف ایران، طی روزهای اخیر مشارکت داشته اند. اخبار حاکی از آن است که نیروهای تحت امر شما، در کودتای 22 خرداد ایران نقش اساسی در معونت و همکاری با کودتاگران داشته اند. فرض را بر این می گذاریم که این مسئله با اطلاع و موافقت شما بوده است. در این صورت، ناچارم توجه شما را به نکات مهمی جلب کنم.
آقای نصرالله، ولی نعمت شما ملت ایران است نه علی خامنه ای. تدارکی که می شوید، مبالغ هنگفتی که دریافت می کنید، حتی عبا و نعلینی که به تن دارید، همگی از محل خزانه ملت ایران، به ناحق به سوی شما روانه شده است. آقای خامنه ای، طبق گفته خودش آه ندارد که با ناله سودا کند. حتی شب عروسی پسرش، شام به اندازه کافی مهیا نبوده و ایشان آخر شب نان خالی تناول کرده است! شما چگونه مریدی هستی که از حال مراد خود خبر نداری؟
آقای نصرالله، شاید در سفرهایت به ایران، صندوق های آبی رنگی را دیده ای که سر هر کوچه و برزن گذاشته اند و مردم جهت رفع قضا و بلا درون آنها پول نقد می ریزند. بدانید که همین صندوق های آبی رنگ، و پولی که ملت ایران همه روزه بعنوان صدقه در آن می ریزد، یکی از منابع اصلی حیات شماست. این پول البته بناست خرج مردم محروم همین کشور بشود ولی متاسفانه اینطور نیست.
آقای نصرالله، می گفتند شما را دارند پروار می کنند که خط اول دفاع از کیان کشور شیعه ایران در مقابل تهاجم احتمالی اسرائیل باشید. حالا کار برعکس شده، اسرائیل فقط تهدید می کند و شما دست به سلاح گرم و سرد برده اید بر علیه ولی نعمت خود، ملت ایران! ما ایرانی ها به این می گوئیم نمک نشناسی.
حالا بد نیست کمی هم از روحیات ملت گشاده دست و سخاوتمند ایران بیشتر بدانید که اینبار اگر به دست بوسی آمدید، دست ملت ایران را ببوسید و نه دست قاتل فرزندان ملت و کسی که فرمان گشودن آتش بر روی جوانان این سرزمین را صادر کرده است.
آقای نصرالله، تمام دانشی که شما در اردوگاههای رزم در ایران فرامی گیرید، حاصل تجربیات 8 سال دفاع میهنی ملت ایران در مقابل تجاوز هم زبان شما، صدام معدوم است. پرچمداران این نبرد هشت ساله، که شما حالا دارید خوشه چینی تجربیات آن را می کنید، جوانان سلحشور و رشید ایران، شیران و یلان خط شکن هستند. فرماندهان این نبرد، تجربیات خود را با قدم گذاشتن بر گوشت و استخوان این جوانان بدست آورده اند. جوانان ما روی سیم های خاردار یا بر روی میادین مین دراز کشیده اند تا فرماندهان آنها قدم بر سرزمین های آزاد شده بگذارند. آقای نصرالله می دانید که از کدام فرماندهان حرف می زنم؟ جنگ 33 روزه که یادتان نرفته است ...؟ امدادهای غیبی بهر حال واسطه انسانی دارد، ندارد؟!
امروزه اما اکثریت آن جوانان و فرماندهان جنگ راهشان را از علی خامنه ای و خط کودتای نامشروع او جدا کرده اند. فرزندان، همسران و حتی گاهی خود آن فرماندهان و آن جوانان، امروزه در خیابان های تهران کتک می خورند و برخی به گلوله بسته می شوند.
آقای نصرالله، شنیده ایم و دیده ایم که برخی از نیروهای تحت امر شما، حزب الله لبنان، در سرکوب روزهای اخیر و در کودتای 22 خرداد نقش موثر داشته اند. اگر چنین است، به شما هشدار می دهم، از سرنوشت هم زبان خود، صدام تکریتی عبرت بگیرید و پایتان را از این معرکه بیرون بکشید. هرگز قصد ندارم شما را با صدام تکریتی مقایسه کنم که شما در جنگ آوری انگشت کوچک او هم نیستید. صدام جنگجوئی بود که وقتی لشگرش در دشت شلمچه حرکت می کرد، امثال شما اگر آنجا بود، موهای زائد بدنش می ریخت! این را گفتم که بدانید جوانان پانزده - شانزده ساله ما چه کسانی بودند و چه کردند. بدانید در نهایت هم طناب داری که بر گردن صدام گره خورد را در واقع، ملت ایران به گردن او آویخت نه نیروهای چند ملیتی. تصاویر اعدام صدام را یکبار دیگر تماشا کنید و ببینید عمده کسانی که در مراسم اعدام صدام حاضر و ناظر و عامل بودند، مانند نیروهای خود شما، در اردوگاههای رزم ایران آموزش دیده بودند. دست انتقام ملت ایران بسیار دست قدرتمندی است، آن را ساده نگیرید!
به شما اخطار می کنم، حرمت نمکی که سالهای زیاد است از دست ملت ایران و از خزانه این ملت به نمکدان شما ریخته می شود بدانید و حیات خود را به حیات خلیفه نامشروع بیت رهبری گره نزنید. آقای نصرالله، اگر بخواهم واضح تر صحبت کنم، این فرماندهان و نیروهای سپاه قدس هستند که باعث بقای شما بوده اند؛ این حقیقت را هرگز فراموش نکنید! آنها هرچه نباشد خون ایرانی در رگ دارند نه خون تازی. روزی که حجت بر همه تمام شود، شما در دستان فرزندان ملت ایران خواهید بود، کما اینکه هم اینک نیز هستید!
در غیر اینصورت، اگر می خواهید با دُم شیر بازی کنید، مطمئن شوید که این " دُم " شیر است و نه اندام دیگر شیر!
منبع: ایمیل یکی از خوانندگان وبلاگ برگ سبز
لینک مطلب در بالاترین
در غیر اینصورت، اگر می خواهید با دُم شیر بازی کنید، مطمئن شوید که این " دُم " شیر است و نه اندام دیگر شیر!
منبع: ایمیل یکی از خوانندگان وبلاگ برگ سبز
لینک مطلب در بالاترین
ارسال نظرت را درست کن برای همین مسخره بازی های ارسال کسی نظر نمی ده . دو بار نظر دو صفحه ای نوشتم ارسال نشد
پاسخحذف